Showing posts with label State of Mind. Show all posts
Showing posts with label State of Mind. Show all posts

دیر

- نرسیده؟
- هنوز نشناختیش؟
- دیگه آخرین باره...  به ولای علی اگه...
- اگه این بار تموم بشه چی؟
- فقط بیاد، برام مهم نیست.
- می‌گم تموم بشه، تموم! آخرین با...
- معلومه چه مرگته؟ هنوز نرسیده، بعد تو...
- خوب اگه ببینیش که دیگه تموم نشده!
- فقط می‌خوام یکی بخوابونم زیر گوشش.
- خودت دلت نمی‌خواد تموم بشه؟


- نمی‌دونم.
- من می‌دونم؛ دیگه هیچ وقت نمی‌بینیش.

- هیچ وقت؟ یعنی امروز نه؟
- هیچ وقت. فردا هم نه.
- یعنی تا کی؟
- نمی‌دونم.
- تا بهار؟
- اردیبهشت... شاید اردیبهشتِ دیگه.

منتظرته.


الان کجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاست؟


 
- یادشه؟
- خیلی بعیده.
- پس دونه‌های سیب منو برا چی می‌خواست؟
- هه! هنوز به این چیزها فکر می‌کنی؟
- الان یادم افتاد.
- پس اون هم یه روز یادش می‌افته.
- یه روز که دیگه خیلی دیر شده.
- مگه برات مهمه؟
- نه.
- پس چرا باید دیر بشه؟
- برای اون مهمه.
- خودش می‌دونه؟


- این‌جا رو پیش‌بینی کرده بودم.

  حتی یادآوریِ پیش‌بینی‌ام رو هم پیش‌بینی کرده بودم.

  حتی این ارجاع به خود رو هم پیش‌بینی کرده بودم.


- ولی فکر می‌کردی به این‌جا برسی؟

- مگه قرار بوده به این‌جا برسی؟

  قراربود تا این‌جا بیای؟

  قرار بود؟

 

بله، باید تا حالا تموم می‌شد. ولی نشد.



I was at the xibalba and I can confirm it was kind of uneasy to be a couple of million light years away from the nearest sunrise.



It's me, over here, ghuerst of your pawderqueny, You jouaricytic lourinbass nuttakuca.

now please, kill me



.


- فک می‌کنی خودم نمی‌دونم؟
- اصلاً برام مهم نیس تو چی می‌دونی.
- لعنت بهت! من بودم که قضیه رو بهت گفتم. کی غیر از من...
- خودم می‌فهمیدم.
- به جز من کیو داری اصلاً ؟
- دست از سرم بردار.


- ببین من فقط می‌خوام بگم می‌فهمم چی می‌گی.
- تو هیچی نمی‌دونی.
- هه! اگه بهت نمی‌گفتم، تو هم هیچ وقت نمی‌فهمیدی.
- نمی‌تونستی تا ابد مخفی‌اش کنی.
- چی؟
- بالاخره خودم می‌فهمیدم.
- چی داری ...
- دیر یا زود.
- منظورت چیه؟
- همون که شنیدی.
- مگه تو هم دیدی اش؟
- (لبخند مضحکی روی صورت‌اش ظاهر می‌شود) من اونقدر هم که فک می‌کنی احمق نیستم.
- کی بهت گفت؟
- به! مگه خودت نمی‌دونی؟
- بله.  من می‌دونم.

- صبر کن! چی کار داری می‌کنی؟ وایسا! گه ...
- (از جیبش یک موز خمیده بیرون می‌آورد و رو به جواد می‌گیرد) بنگ!


خانه‌ام را نخواهم یافت.

کاش دستت را رها نکرده بودم.



منِ ولگرد،




من الان دارم مى نويسم.
اما من نخواهم نوشت.


مفز








چی گفتی؟



 

منم همینو گفتم بهش، مگه می‌فهمه؟ 









امروز هم نیومدید خانمِ شیرین.
من نباید دنبال پاسخ بروم.
پاسخ باید دنبال من بیاید.
پیدا کردن خانمِ شیرین.
امروز هم نیومدید خانمِ شیرین.
من نباید دنبال پاسخ بروم.
پاسخ باید دنبال من بیاید.
پیدا کردن خانمِ شیرین.
امروز هم نیومدید خانمِ شیرین.
من نباید دنبال پاسخ بروم.
پاسخ باید دنبال من بیاید.
پیدا کردن خانمِ شیرین.
امروز هم نیومدید خانمِ شیرین.
من نباید دنبال پاسخ بروم.
پاسخ باید دنبال من بیاید.
پیدا کردن خانمِ شیرین.
امروز هم نیومدید خانمِ شیرین.
من نباید دنبال پاسخ بروم.
پاسخ باید دنبال من بیاید.
پیدا کردن خانمِ شیرین.
 امروز هم نیومدید خانمِ شیرین.


کمدی موقعیت



 به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند. فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود. توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.
 توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.  و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود.














 توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه رشد معنوی و سلوک هستند پناه به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به خلسه یعنی همزاد نمایند. چون درستی ورطه اعتیاد افتاده و خود نابودی روح بیمار، جسم را قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی اغلب تصاویر و حالت هایی که در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.
این مرحله افزایش یافته حال بیمار وخامت و هجوم افکار ذهن که بر بیماری افزوده و رفتارهای ناهنجار. در زمان فرد پراکنده و ناچار به خلوت سکوت کرده و اغلب به خیره نقطه‌ای. این مرحله واقعا مجنون و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود.
همزاد
این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان است. همزاد در شرایط خاصی به وجود آمده و خود را نشان می دهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد. افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر آن نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری می خواهند، همزاد این نیاز را برطرف می سازد. به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند. فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود. توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
همزاد چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان است. همزاد در شرایط خاصی به وجود آمده و خود را نشان می دهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد. افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر آن نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری می خواهند، همزاد این نیاز را برطرف می سازد. به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند. فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود. توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
همزاد چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان است. همزاد در شرایط خاصی به وجود آمده و خود را نشان می دهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد. افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر آن نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری می خواهند، همزاد این نیاز را برطرف می سازد. به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند. فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود. توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
همزاد چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان است. همزاد در شرایط خاصی به وجود آمده و خود را نشان می دهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد. افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر آن نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری می خواهند، همزاد این نیاز را برطرف می سازد. به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند. فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود. توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
همزاد چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان است. همزاد در شرایط خاصی به وجود آمده و خود را نشان می دهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد. افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر آن نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری می خواهند، همزاد این نیاز را برطرف می سازد. به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند. فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود. توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد. افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر آن نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری می خواهند، همزاد این نیاز را برطرف می سازد. به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند. فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود. توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد. افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر آن نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری می خواهند، همزاد این نیاز را برطرف می سازد. به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند. فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود. توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:




gotta say, it hurts.


li4




I've torn my hand open |
and i got a pic to show off |
i torn back of my hand open |
and i got a picture of that |
she was watching me from inside |
she was watching me all the time |




now u'r free to go |
now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go | now u'r free to go |
now u'r willing to go now.


چی بود اسمش؟ >; (


- اون چیه که الان نیست؟
- منظورت نقیض مجموعه مرجعه؟
 - نه احمق.
- پس چی؟
- فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. فک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. ک کن. فک  فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. فک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ک ک. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن. ن.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .

-  !