در صفر سالگی
نشسته بودیم سرکلاس، لابد میخواست حالیمون کنه تفریق یعنی چی. گفت، یا ما این طور یادمونه که، مثلاً اگه شما ۱۰ تا هویج داشته باشی، بعد یکی شو بخوری، ۹ تا هویج واسَت میمونه. بعد اگه یکی دیگه شو بخوری، ۸ تا هویج واسَت میمونه. بعد اگه یکی دیگه شو بخوری، ۷ تا هویج واسَت میمونه. بعد اگه یکی دیگه شو بخوری، ۶ تا هویج واسَت میمونه. بعد اگه یکی دیگه شو بخوری، ۵ تا هویج واسَت میمونه. بعد اگه یکی دیگه شو بخوری، ۴ تا هویج واسَت میمونه. بعد اگه یکی دیگه شو
بخوری، ۳ تا هویج واسَت میمونه. بعد اگه یکی دیگه شو بخوری، ۲ تا هویج
واسَت میمونه. بعد اگه یکی دیگه شو بخوری، ۱ تا هویج
واسَت میمونه. بعد اگه یکی دیگه شو بخوری، ۰ تا هویج واسَت میمونه. حالا دیگه نمیتونی یکی شو بخوری، چون دیگه هویجی نمونده.
مشکل اینجا بود که ما به هویجی که دیگه نمونده نمیتونستیم بگیم ۰ تا، چون دیگه چیزی نبود که بهش چیزی بگیم.
ولی ما هنوز سر قولمون هستیم. حتی اگه نگیم هم.
مشکل اینجا بود که ما به هویجی که دیگه نمونده نمیتونستیم بگیم ۰ تا، چون دیگه چیزی نبود که بهش چیزی بگیم.
ولی ما هنوز سر قولمون هستیم. حتی اگه نگیم هم.
*یه زری زدم من، خیلی وخت پیش، هر چی زور زدم الان یادم نیومد در پایانِ این بیافزایم. کِی بود، نمیدونم.
Reflection
on
7/02/2015 01:17:00 AM
0 comments :
Post a Comment